هر شب
در فضای سرد و بغض آلود این سرزمین
از پس پنجره
با چشمانی خسته و نیمه باز
عریانی درختان کوچه
و سکوتی که تنها سهم من است از این خاک
می نگرم
هر شب
در فضای سرد و سیاه اطاق
در جستجوی قرص های آرام بخش
تمامی گنجه ها را می گشایم
تا افسردگی جای خود را
به خواب بی کابوس بدهد
هر شب در فضای سرد و غمگین اطاق
من
به ساعت زمان
که سنگین و خواب آلود
به حرکت خود ادامه می دهد گوش میدهم
و نگرانم
نگرانم از پرنده خیال
تا بر بام خاطره ای دیگر
ننشیند
دریغا
که در این خاک
نه خدای بود و نه اهریمنی
که در محراب مقدس عشق
قلب ،
این پروانه کوچک مغلوب را
تشییع کند
آغوشت و به غیر من به روی هیچ کی وا نکن
من و از این دلخوشی و آرامشم جدا نکن
من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم
واسه بودن کنارت ، تو بگو به هر کجا پر می کشم
من و تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه
بوسیدنت برای من تولد یک نفسه
چشمای مهربونه تو من و به آتیش میکشه
نوازش دستهای تو عادت ، ترکم نمیشه
فقط تو آغوش خودم دغدغه هات و جابذار
به پای عشق من بمون هیچ کس و جای من نیار
مهر لباتو رو تن و روی لب کسی نزن
فقط به من بوسه بزن به روح و جسم و تن من
دیشب را گوشه ای از این کره خاکی ، هم صدا بودم با آواز بادی که لا به لای درختان می پیچید .
آسمان دلم پر بود از ابرهای سیاه بارانی و رعد و برقی که هر لحظه و با هر صدائی در دلم به غرش در می آمد .
گویی که دیگر زمان ، زمانه باریدن است .
گویی که انتظار و چشم دوختن به جعبه کوچک جیبی که تنها انعکاس دهنده صدای اوست بی فایده است .
ترس از باریدن و سبک نشدن بیشتر حالم را دگرگون می کرد .
چرا که پس از هر بارانی رنگین کمانی است و رنگین کمان دل من تک رنگ است ، به رنگ عسل ، به رنگ چشمانش
سکوت کردم چون هر کلمه از زبانم بوی اسم زیبایش را می دهد و جاری شدن اسمش یعنی باریدنی که تمامی ندارد
صدای نفس کشیدنم نیز به گوش نمی رسید ، نفسهایم سنگین شده بود هر چیزی برایم نشانی از محبوبه ای دارد که بی شباهت نیست به شاخه نبات حافظ
در تمام اینمدت فکر می کنم که زندگیم خواب است و عشقم رویائی شیرین و معشوقه ای که در خواب دل به او بستم .
هر آنجا که رسیدن به عشق محال باشد و بیان آن گناهی نا بخشودنی باید پناه برد از دلتنگی به کنجی که خودت باشی و بادی که دلتنگیش را با درختان قسمت می کند .
همه میدانند که من و تو از آن روزنه سر عبوس ، باغ را دیدیم
و از آن شاخه بازیگر دور از دست سیب را چیدیم
همه میدانند
همه میدانند باغ را دیدیم ، سیب را چیدیم