چهل سالگی

چهل سالگی

دلنوشته
چهل سالگی

چهل سالگی

دلنوشته

ویرانی

عشق  یعنی 

من انتخاب میکنم 

چه کسی ویرانم کند 

بی قرار ....

باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست 

در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز باده ای که در قدح غمگسار توست 

ساقی به دست باش که این مست می پرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست 

هر سوی موج فتنه گرفته ست و زین میان
آسایشی که هست مرا در کنار توست 

سیری مباد سوخته ی تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمه ی شیرین گوار توست 

بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست 

هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت
این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست 

ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست 

 

"هوشنگ ابتهاج" 

پیشنهاد میکنم این شعر رو با آواز علیرضا قربانی گوش بدین اسم آهنگش " بی قرار " هستش

آخرین

تو را دوست داشتم  

چنان که انگار تو آخرین عزیز من بر روی زمینی  

و تو رنج دادی  

چنان که  گویی من آخرین دشمن تو بر روی زمینم

چشم هایت

من در دنیا  

مالک چیزی نیستم  

به جز چشمانت  

و غم هایم