یا بفرما به سرایم
یا بفرما به سَر، آیم
غرضم وصل تو باشد
چه تو آیی، چه من آیم
گر بیایی دهمت جان
ور نیایی کُشَدم غم
من که بایست بمیرم
چه بیایی، چه نیایی
"کشکول طبسی
قشنگی زندگی
یکیش موهای توست
گل من
نه این که راه بروی باد را پریشان کنی ...
نه !
در آغوشم بخوابی
که موهایت را نفس بکشم
آرام در باغ روحت بچرخم
در بهشت پرتقال و نارنج
و قشنگی بودنت را به تنت بگویم
"عباس معروفی
"
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟
بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال
عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی
همه عالم به تو میبینم و این نیست عجب
به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی
پیش ازین گر دگری در دل من میگنجید
جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی
جز تو اندر نظرم هیچ کسی میناید
وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمایی
گفتی: "از لب بدهم کام عراقی روزی"
وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی.
"عراقی"