چهل سالگی

چهل سالگی

دلنوشته
چهل سالگی

چهل سالگی

دلنوشته

تو جانی در جانم می آفرینی

ای کاش می توانستم بگویم

که با من چه می کنی

تو جانی در جانم می آفرینی

تو تنها سببی هستی

که به خاطر آن

روزهای بیشتر

شب های بیشتر

و سهم بیشتری

از زندگی می خواهم

تو به من اطمینان می دهی

که فردایی وجود دارد.


"جبران خلیل جبران"

یک کلاغ چهل کلاغ

صبح که می‌شود

برای کلاغ‌ها

از عشقمان بگو

بگذار یک کلاغ چهل کلاغ شود

دوست داشتنمان!

دلم می‌خواهد

قصه‌ی من و تو

برسد به گوش تمام دنیا ...

از پیراهنت

از پیراهنت

دستمالی می خواهم

که زخم عمیقم را ببندم *

و از دهانت بوسه ای

که جهانم را تازه کنم.

 

"حسین منزوی"

هنوزم عاشقترینم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.