چهل سالگی

چهل سالگی

دلنوشته
چهل سالگی

چهل سالگی

دلنوشته

موهات

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

عشق بی پایان من ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دلم تنگته

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دست هایت کو ؟

دست هایت کو ؟

تا خنکای چشمه ای در کویر سینه ام باشد
و دستم را در خیابان ها بگیرد
در بازارها بگیرد
در بالا رفتن از کوه ها
... رد شدن از رودها
دستت دست هایم را بگیرد !
دست هایت کو ؟
آفتاب دارد صورتم را می سوزاند
و من طاقت تنهایی این تابستان داغ را ندارم .

چشم هایت کو ؟
زیباترین خیال این روزهایم کو ؟
چشمان تو کسانی هستند
که شیدایی مرا
شعرهای مرا
و از همه بیشتر سکوتم را
خوب می فهمند

چشم هایت کو ؟
در ازدحام این همه آدم
این چند هزار بی تفاوتی
تا از این همه دلواپسی نجاتم دهد؛
نگاهم کند
تا آرامش از دست رفته ام را پیدا کنم

حرف هایت کو ؟
تا مرهمی باشد
بر زخم این صدا
حرف هایت کو ؟
در هجوم همهمه ی طبل ها
پچ پچه ی حیرت ها
این سیم های کوک در رفته
ترومپت های از کار افتاده
شیپورهای جنگی
جرثقیل های ویرانی
آلودگی های صوتی
صدایت کو ؟
صدای نازک حرف هایت کو ؟
حالا
که تنها سازی که پرده ی گوشم را می نوازد
صدای توست ؛
آهنگ حرف هایت کو ؟

قلبت کو ؟
تا قبله ام باشد
و ضرب آهنگ حیاتم را
در رگ هایم تقسیم کند
قلبت کو ؟
تا سرخی این عشق
روبروی رویت نمازگذارم کند

چقدر ما تنهاییم
و من از اولین دقایق چشمانت
می دانستم
علاقه مبدّل به عشق خواهد شد
و پیراهنمان برای رقص بوسه تنگ است ...

لبانت را خیس کن !
با آب روی زبانت
لبانت را خیس کن
که باران
در بهار و پائیز
از روی برگ ها سُر می خورد
و شبنمی شیرین را
از برق بوسیدن اش به جای می گذارد

هرچه آهسته تر ببوسمت
روحم بیشتر در تو نفوذ خواهد کرد
آرام در آغوشت می گیرم
آنقدر که احساس کنی
حتی لباس هایت نامحرم اند
و عشق ما را لحظه به لحظه گرم تر خواهد کرد

دستم را چون پری سپید
روی دست ات می کشم
روی بازوهایت
روی لب هایت
روی گردنت
و آنقدر لطافت به خرج می دهم
که دکمه هایت خودشان را باز کنند
تا همچنان که صدای نفس هایم را می شنوی
دیوانگی از آغوشت بگذرد
و من
از این درِ نیمه باز
وارد باغ تنت شوم
و از چشمه ی تنهایی ات بنوشم...

گندم زار خیالم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.