نمی دانی چقدر آرزو دارم که یک بار
با آن چشمهایت به خاطرِ من، به من نگاه کنی.
یک گلدان گلی میشوم که نقش چشمهایت
روی آن کشیده شده، میروم زیر خاک
که هزار سال دیگر برسم دست آدمی
که بدون ترس بتواند بگوید: دوستت دارم.
ماه من!
نشانی قلبت را هرگز از یاد نبرده ام
فرسنگ ها هم که دور باشی
هوایت که به سرم بزند
می نشانمت کنار رویا هایم
دست های دلواپسم را
قفل می کنم به بودنت..
"تو"
همان جان منی
که گاهی می رسی به لبهایم...